آمد، بی آن که خبر دهد. خیلی قدرتطلب بود و خودخواه. این را وقتی فهمیدم که دیدم پیشانی خانه را از آنِ خود کرد تا همیشه چشمها به سوی او باشد. هیچ کس از پُرحرفیاش به ستوه نیامد. چنان در دلها جا گرفت که اگر ساکت مینشست و خاموش، همه منتظرِ به سخن آمدنش بودند. نمیخواهم نامش را تلویزیون بگذارم. نام این قاب را قبلۀ خانه میگذارم و میگویم: از وقتی که آمده، کودکم رو به سوی او نماز تربیتش را اقامه میکند. برای این که شرط انصاف را زیر پا نگذارم، باید بگویم قبلۀ دل من هم مدّتهاست رو به سوی این قاب، چرخیده است. این کتاب ابتدا دربارۀ اثر نگاه در تربیت سخن میگوید. پس از آن به سراغ تبعات جسمی و تربیتی تلویزیونی شدن فرزندان میرود و در پایان راهکارهای مدیریت تلویزیون در محیط خانواده را بررسی میکند.
0 نظر