ما شروعش می کنیم
کد شناسه :3258
ما شروعش می کنیم

یک سال و نیم جدایی بین رابطه‌ای که احتمال به ثمر نشستن داشت زمان زیادی است و شاید هر کس دیگری غیر از اطلس هم بود، به این نقطه ختم می‌شد. اما چگونه می‌توانم رابطه‌ام با اطلس را شروع کنم؟ آیا فکر خوبی است که به اطلس پیام بفرستم و او مرا به ناهار دعوت کند؟ ناهار فوق‌العاده‌ای می‌شود، قطعاً همی‌نطور خواهد بود. و بعد از ناهار نوبت به شام ​​می‌رسد؟ و بعد از شام درست به همان جایی برمی‌گردیم که در جوانی از هم جدا شدیم؟ و بعد هر دو خوشحال می‌شویم و دوباره عاشق می‌شویم و او برای همیشه وارد زندگی‌ام می‌شود؟
می‌دانم به‌نظر می‌رسد که دارم پیشاپیش خیال‌بافی می‌کنم، اما موضوع اطلس است. مگر این‌که اطلس آدم دیگری شده باشد، وگرنه دوست داشتنش کار بسیار آسانی است، الن. برای همین خیلی مرددم، چون می‌ترسم رابطه‌ی من و اطلس به سرانجام برسد.
و اگر به سرانجام برسد، رایل در مورد رابطه‌ی جدید من چه احساسی خواهد داشت؟ امرسون تقریباً یک‌ساله است و ما تمام این سال را بدون مشکلات نه‌چندانی پشت‌سر گذاشته‌ایم. البته می‌دانم برای این است که وارد جریان یکنواختی از زندگی شده‌ایم که تابه‌حال مختل نشده است. پس چرا احساس می‌کنم با واردشدن اطلس به قضیه غوغایی به پا می‌شود؟
منظورم این نیست که رایل سزاوار آن است که در این موقعیت حساس نگرانش باشم، اما ممکن است زندگی عاشقانه‌ام را به جهنم تبدیل کند. چرا رایل این‌قدر ذهنم را مشغول کرده است؟ ماجرا این‌گونه به‌نظر می‌رسد؛ گویی نخست اتفاقات شگفت‌انگیزی رخ می‌دهد، اما همین که می‌خواهم از این اتفاقات لذت ببرم، در نهایت بخشی از وجودم که هنوز براساس رایل و واکنش‌های احتمالی‌اش تصمیم می‌گیرد این خوشی را برایم به زهرمار تبدیل می‌کند.
بیشتر از هر چیزی از واکنش‌های او می‌ترسم. می‌خواهم امیدوار باشم که او حسادت نمی‌کند، اما خواهد کرد. اگر با اطلس قرار بگذارم، او شرایط را برای همه سخت می‌کند. حتی با وجود این‌که می‌دانم طلاق انتخاب درستی بود، هنوز هم عواقب آین انتخاب گریبان‌گیرم است. 

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر