سال تحصیلی جدید شروع شده بود و «سیاوش» و «ستاره» به کلاس بالاتر رفته بودند. بعد از مدرسه مادربزرگ به دنبال بچهها رفت و آنها را با خود به رستوران برد. سیاوش با هیجان اتفاقات روز اول مدرسه را شرح میداد، اما ستاره از این ناراحت بود که معلم جدیدش به مهربانی معلم سابق نباشد. در این هنگام مادربزرگ داستانی برای آنها بازگو کرد که نظر ستاره را دربارة معلم جدیدش تغییر داد. کتاب از مجموعة «کودک و مهارتهای زندگی (مجموعه کتابهای سیمرغ)» دربارة اعتماد کردن، با هدف بهبود سطح سواد خواندن بر اساس دستاوردهای پرلز به چاپ رسیده است.
0 نظر